شعر آزاد «رسول طاهری»

چاپ تاریخ انتشار:

 

- هميشه همين طور شروع مي شود

تشنجي سطحي، سر دردي ملايم

و خواهشي ممتد -

خانه پر مي شود از شهيه اسباني

که در رگ‌هايم به تاخت مي روند

از لا به لاي ذهنم

بيرون مي ريزي

سفره را پهن مي کني

مرا به خويش مي خواني

و از روزهاي دور

لقمه برمي داري

لقمه لقمه پيش مي روم

اسب ها مي چرند ميان انديشه ام

شيهه مي کشم

آنقدر که پشتم چين بر دارد

صدايم خس

و تو در قاب بالاي شومينه ، جا خوش کني

زمان مي ايستد

سفره را جمع مي کنم

تنم بوي سدر مي دهد و عطر کافور

و زندگي

در آلزايميري مشکوک خلاصه مي‌شود.