1
از اول قصه
همه چیز معلوم بود
ما
برای چه جفت شدیم
وقتی که یکی بود و یکی نبود...
2
گفتند
به دورترین نقطه جهان
عظیمت کن
و من
آرام آرام
به درون خود خزیدم!!!
3
به گمانم آخرالزمان رسیده است
آسمان سپید
و
ماه سیاه میشود
چشمانت اعجاز این واقعه اند...
4
دو فرزند داشتم
یکی نوشت
دیگری ضربه زد
افتادم...
5
ماه
خواهرم است
دختر چهارده ساله تعمیدی
در چادر بلند سیاهش!!!
6
پرنده ها:مورچه اند
وقتی که
خدا هم مردیست که بالای سرش را
مینگرد...
7
این پرده
پیراهن بادی ست لرزان
در قاب
جهانی بدون تو...