شعر آزاد «هوشنگ رئوف»

چاپ تاریخ انتشار:

 

هنوز برای نشستن 

سهمی دارم 

بر نیمکتی 

که در سمتِ  آفتابگیر 

این پارک مانده است 

و کمی دویدن 

در پاهایم به ذخیره 

تا هممن که غروب 

پلک نشان داد

پروانه‌ها را جمع کنم 

و به آغوشِ امن کلمات بروم 

هنوز می‌توانم 

با یک مداد 

و یک برگ کاغذ 

زمستان را 

به نا کجا آباد ِهر کجای ممکن 

تبعید کنم 

و شکل ِ دهان تو را 

از روی صدای پرندگان 

طوری نقاشی کنم 

که گوشِ تمام درخت‌ها 

به سمتِ زبانِ شیرین تو باشد 

هنوز می‌توانم 

گاهی 

که هوایت به سرم می زند.