دو شعر از «فرزانه ولی زاده»

چاپ تاریخ انتشار:

دو شعر از «فرزانه ولی زاده»

 

وقتی ادراکم را
به تاریخ قرض می دهم،
از سنجاق شدن به دیوار موزه نمی ترسم
گپ زدن با جمجمه های خالی ویترین،
زهر چشم ام را
از گلوله هایتان گرفته...
حالا سنجاق را می جوم، شاید
بی زمان زیستن را
پیدا کنم
شاید اگر ادراکم را پس بدهید
به تاریخ ادمیت
چنگ بیندازم...


 

افسانه ای که برای شام چشمانت پخته بودم
ته بخار پز مانده
و در حقیقت چنگالت
هر هزارو یک صبح
دختری رو به راه
در کوچه پشتی تاریخ الهگان
مسحور تو میشود
پس نگران نباش
تا ابد ضمیمه شناسنامه توام
و هر هزارویک صبح
صبحانه ات
ادامه نشئه هزارو یک شب خواهد بود