چهار شعر از کیومرث حیدری

چاپ تاریخ انتشار:

چهار شعر از کیومرث حیدری

1

شکوفه های چهار فصل

تو از تبار کدام سیب سحر آمیزی

عطر شکوفه های شکفته بر شاخه هایت

تمام فصل ها را

در نوردیده است.

2

روزنامه ها نوشتند کودکی از مرگ حتمی نجات یافت

گریان در آغوش رود دست و پا می زدم

در هشت سالگی

مرز میان مرگ و زندگی

سراسیمه نجاتم دادند

نفس به نفس

افسوس

چه دیر دریافتم

رودها

راهی دریا می شوند

3

تردید میان دو دریچه

سراسر زندگی ام

نوسانی بیش نبوده است

میان دو دریچه ی شیشه ای

یکی به شوربختی

دیگری به خوشبختی

گاهی از این دریچه به دنیا نگریسته ام

گاه از دریچه ی دیگر

نه از این به شوربختی غلطیده ام

و نه از آن به دامان خوشبختی در افتاده ام

سرگردان بوده ام

همه عمر

4

نشان بوسه های ابلیس

نه من ضحاک زمانه ام

نه این دو نشانه ی سفید بر شانه هایم

یادگار بوسه های ابلیس است

تنها خواب کودکی را جابجا می کنم

صبح به صبح