1
شکوفه های چهار فصل
تو از تبار کدام سیب سحر آمیزی
عطر شکوفه های شکفته بر شاخه هایت
تمام فصل ها را
در نوردیده است.
2
روزنامه ها نوشتند کودکی از مرگ حتمی نجات یافت
گریان در آغوش رود دست و پا می زدم
در هشت سالگی
مرز میان مرگ و زندگی
سراسیمه نجاتم دادند
نفس به نفس
افسوس
چه دیر دریافتم
رودها
راهی دریا می شوند
3
تردید میان دو دریچه
سراسر زندگی ام
نوسانی بیش نبوده است
میان دو دریچه ی شیشه ای
یکی به شوربختی
دیگری به خوشبختی
گاهی از این دریچه به دنیا نگریسته ام
گاه از دریچه ی دیگر
نه از این به شوربختی غلطیده ام
و نه از آن به دامان خوشبختی در افتاده ام
سرگردان بوده ام
همه عمر
4
نشان بوسه های ابلیس
نه من ضحاک زمانه ام
نه این دو نشانه ی سفید بر شانه هایم
یادگار بوسه های ابلیس است
تنها خواب کودکی را جابجا می کنم
صبح به صبح