شعر آزاد «هانی فرهمند»

چاپ تاریخ انتشار:

 

مرگی که بایدست

..............

در بندیخانه
ی فکر

مرگ را

جز معاشقه با تیغ کاری نیست

وقتی جهان، تداول تلخیست

در فاصلهی سنگ با صورت


……………………………

بی
شک جهان از شب آغاز شده ست

تا خواهر بیآبروی ماهتاب

تخت تو را...

آنچنان که آسمان بیرمق، چتر ها را

نه از نفسها

که آخرین خاطرهی ماندنات

نه از کوچه ها که بهترین زمان رسیدن، بودند

هیچ کدام را شکی نیست

که جهان از شب آغاز شده ست

و آنکه به کوه میکوبد

برادر معصومیست

که پای خنجر استوار خویش، میلرزد