شعر "بی دل" شاعر سپیده حبیبی

چاپ تاریخ انتشار:

شعر بی دل شاعر سپیده حبیبی

 

هنوز تا صبح راه زیادی مانده بود...

رخت های شسته شده توی دلم را روی طناب پهن کردم،

و به تلفن خیره ماندم..

توی اتاق نشسته بودم و دلم به همه جا سر زده بود،

و هنوز هم نمیدانم برگشته است یا نه...

باد، شبیه نوزادی گرسنه توی گوش هایم هوار میزد،

بیخوابی در چشمانم بیغوله کرده بود و ..

تو کجا مانده بودی عزیزم؟

کجا مانده بودی که تمام خانه چشم به راه آمدنت بود و

دیوارها جز به قاب عکست ،

به چیز دیگری خو نمی گرفتند...

من اما...

خواسته بودی بی تفاوت باشم؛

که خانه فکر نکند، ما قرار است بمیریم؛

چرا که تو و دلم وعده ی برنگشتن داده بودید!!