شعر «آخرین پنج شنبه ی سال» انژیلا عطایی

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

شعر «آخرین پنج شنبه ی سال» انژیلا عطایی

 

ببر بزرگ

سال هاست گوشه ی یک اتاق

به انقراض آدم ها فکر می کند

ببر بزرگ

بوی سوخته ی آدم را

لابه لای دو ماه به هم رسیده می یابد

یک روز

پنج عصر

غرناطه نه

زیر آسمان همین شهر

و خیلی زود درمی یابد

ماه مرده جفت غمگینی ست

که زیر لب تکرار می کند:

می ترسم

می ترسم

وقتی دو ماه این طور به هم می رسند ...

شیر در گلوی بریده ی نوزاد آدمی خشک می شود

ببر بزرگ

مهتاب را می بیند

که از درختان لیموی سترون پایین آمده است

 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692