1
من به صدا فکر میکنم
به محو شدن نامم روی آب
به تکرار نامم از دهان باد
و روبرویام
بندر
ساکت و سرد ایستاده است
مثل روز قبل
مثل ماه قبل
مثل...
انگار
مردی پشت به ساحل ایستاده است
و در غروب
مرز آب و باد را به آتش میکشد.
مردی
که مثل من به صدا فکر می کند
به تنهایی
به تکرار.
2
از ما بگریزید پرندهها
درون دستهامان
چیزی به جز دام باقی نمانده است.
به زودی
خورشید از درون خواهد پوسید
اینجا
همه از روشنایی میترسند
ماه! ستارههایش را جمع میکند و
پنهانی
پا به فرار میگذارد پشت ابرها
تپانچه و تاریکی دست به یکی کردهاند.
از ما بگریزید پرندهها
اعتباری به هیچ کداممان نیست.
دیدگاهها
به محو شدن نامم روی آب
به تکرار نامم از دهان باد ..."
سلام آقای محمدپور، شروع شعر اول تان را بسیار دوست می دارم آنقدر تاثیرگذار و فوق العاده ست که تمام حواسم را برد! شعرهای شما البته همیشه ظرافت و لحنی بسیار گیرا دارد. در شعر دوم هم کار بسیار قوی و زبانی رسا دارد.
ماه ستاره هايسش را جمع ميكند و
پنهاني پا به فرار مي گذارد
تپانچه وتاريكي دست به يكي كرده اند
ازما بگريزيد پرنده ها
اعتباري به هيچ كداممان نيست.
احساس ميكنم قوت شعر دراين نقطه بيشتر باشد .وهمينطور برايم زيبا بود كه شما گريختن را يكي با فرار كردن بيان كرديد ويكي با بگريزيد... كه هركدام با وجود هم معنا بودن مفهموم تازه اي درهرعبارت پيدا كردند...يكي فرار كردن درحين ترس واحتياط هست وديگري فراري كه به دنبالش تعقيب وگريز هم شايد باشد .ترسش بيشتر از احتياطش هست.
بسيار زيبا بود .شعرخوبي خواندم.تشكر
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا