شعری از «نادر چگینی»

چاپ تاریخ انتشار:

 

باهر واژه که می‌­نویسم

درانتهای این سطرها ایستاده‌­ای

گستاخ می­‌شوم ازلبخندت

هرچه بی­م‌هاباترسیب می­‌ایستی

دندان‌ترمی­‌شوم

ازمیوه­‌ی چشمانت درخت برمی­‌دارم

با مین­‌های کاشته درگلویم اپرا می­‌خوانم

قهوه‌­ای می‌­نشینم

خاکستری می­‌نویسم

اسب می­‌خندم

دیگر

هیچ خاطره­‌ای از رنگین کمان عبورم نمی‌­دهد

تنها تمام مرا

کبودی این انتظارازخیابان­‌های پیراهن­‌ات خواهد برد

سمت­‌ام بایست

وکمی پنجره‌­های این سطرها رابازکن

ازکوتاهی دیوارها

بن بست فردا پیداست

وتنها فاصله­‌ست

که جهان ما را انارمی­‌شود