شعری از «نادر چگینی»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

 

باهر واژه که می‌­نویسم

درانتهای این سطرها ایستاده‌­ای

گستاخ می­‌شوم ازلبخندت

هرچه بی­م‌هاباترسیب می­‌ایستی

دندان‌ترمی­‌شوم

ازمیوه­‌ی چشمانت درخت برمی­‌دارم

با مین­‌های کاشته درگلویم اپرا می­‌خوانم

قهوه‌­ای می‌­نشینم

خاکستری می­‌نویسم

اسب می­‌خندم

دیگر

هیچ خاطره­‌ای از رنگین کمان عبورم نمی‌­دهد

تنها تمام مرا

کبودی این انتظارازخیابان­‌های پیراهن­‌ات خواهد برد

سمت­‌ام بایست

وکمی پنجره‌­های این سطرها رابازکن

ازکوتاهی دیوارها

بن بست فردا پیداست

وتنها فاصله­‌ست

که جهان ما را انارمی­‌شود

دیدگاه‌ها   

#1 حسین مود 1391-01-22 16:49
کمی پنجره‌­های این سطرها رابازکن

ازکوتاهی دیوارها

بن بست فردا پیداست

وتنها فاصله­‌ست

که جهان ما را انارمی­‌شود

بعضی تشبیهات و استعارات نامفهوم بود ...... قسمت انتهایی زیبا بود

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692