دو شعر از «زلما بهادر»

چاپ تاریخ انتشار:

دو شعر از «زلما بهادر»

"خانه ی پست مدرن"

این خانه
ژست روشنفکری گرفته و
با عینکی کائوچویی
مدام
لبخندهای پست مدرن اش را
از روی بالکن
به خیابان می پاشد

همسایه های شب
کلاه ایمنی
از سر گرفته و
به سمت سینما
رژه می روند

در روز کارگر
دست های بسته ای
سوت می کشند

سرابی از افق
عکس های سلفی اش
کنار ایفل را
خواب دیده است

شب باد می کند
و خانه روی مبل
خوابش نمی برد

سیگار های لایت
به سرفه می افتند

چای جوشیده
قل می زند مدام
و قهوه جوش خشک
خالی خانه را
دود می بندد


" معنای کهنه ای از بودن "

عروسک ها خسته اند
اتاق کم آورده
ماشین ها کلاغ هایی رنگی اند
که پشت پنجره
آویزان شهر
پیاده می رقصند
کبوتری چاهی
در جستجوی بام
قناسی سقف ها را
تکه تکه
تا بیخ آسمان
چاه کنده است
خودم هم نمی دانم !
دیگر ته تمام واژه ها
به سطر زبانم
شکسته می شود
از تهویه حرف هایم را
کلمه کلمه
به اشراق دایره ای زنگی
چسب می زنم
حالا افکار زخمی
حتی همین پرستار پنجره هم
هم زیستی مسالمت آمیز من را
به طعنه می خندد
عروسک ها
موهای بافته ی خود را
قیچی کرده اند
و من معنای کهنه ای از بودن را
هی طور تازه ای
برای دفترم
به ترتیب حروف الفبا
فهرست می کنم
هجای زندگی
در حرکت خیال
اقامه می بندد
من پشت و روی پنجره
ادامه ی خود را
میخ می کوبم .