شعر آزاد «بهمن آقائی نژاد»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

1 پاییز... تا پاییز...باید کلی ترانه بنویسم...تعداد بیشتری از موهایم سفید خواهد شد... 2 بوی پاییز..عطر تو... صدای خاطرات قدیمی... فندکم در جیب پالتویی که برایت خریده بودم جا مانده... نگهش دار...3بوی احساس ،ترنم ، جنگلی سرشار...راه میرفت، تنها...در تنهایی من جا نمی شد.شب که میشد، کنار دیوار مینشستم،دود بامن..او از پشت یک شیشه..در پنجره ی من جا نمیشد.دو ر می فا سل لا سی دو..چنگ پشت چنگ...چنگهایش پشت من خط نمیشد.درد،انگار شیرین..مثل برف...دخترک ، باران آوازش ، در زبان من جا نمیشدیک  غم پنهانی،شبیه تسکین پایانی...او ویک سایه...در تمام رمان من جا نمیشد.4همه ما رازی داریم ...وتو....راز منی............................................پنجره ی حبس شده ایکه از اتاق ساکت من..به سمت سفری با عکسهایی لبریز...از همه اتفاقات عجین شده است.هر کسی خاطره ای دارد ...وتو....اتفاق رنگارنگ جریان ذهن منی.................................................دلم سخت گرفته است..باران همچنان در چشم ابرها نگران مانده است..هر کسی آشفتگی دارد...وتو....نگرانی ممتد چشم های منی...........همه ما رازی داریم...وتو....راز منی....5قرار ما ..مثل قدیما...طبقه زیرین کتابخانه ی مولانا...هدایت..شاملو.....حمید مصدق و فریدون مشیری...یادت هست؟... قرار ما ..باز دوباره... همانجا...............................ولی حیف که حسن آقا فروشنده اش به سفر ابدی رفته...قرار ما...پاییز...من با همانئشالگردن قزمز..یک سیگار کنت...همانجا...............................آهان یادم رفت که بگویم....عینکی شده ام....پالتوی پشمی میپوشم...کوتاهتر از قبل شده ام...موهایم..موهایم جو گندمی شده است...........................قرار ما...مثل همیشه..همانجا....راستی تو هنوز آ روسری فیروزه ایت را داری..همتن که بوی عطر میداد..که من دوستش داشتم..................................با تمام سر و صداها...حس سرما...دستان ترک خورده..به دنبال آواز رد پای تو میگردم...که بیایی......و من از این پله های شلخته برخیزم...و تو را ببینم..........................قرار ما...مثل همیشه..مثل قدیما...طبقه زیرین کتابخانه مولانا

 

1

پاییز...

تا پاییز...

باید کلی ترانه بنویسم...

تعداد بیشتری از موهایم سفید خواهد شد...

2

بوی پاییز..عطر تو...

صدای خاطرات قدیمی...

فندکم در جیب پالتویی که برایت خریده بودم جا مانده...

نگهش دار...

3

بوی احساس ،ترنم ، جنگلی سرشار...

راه میرفت، تنها...

در تنهایی من جا نمی شد.

شب که میشد، کنار دیوار مینشستم،دود بامن..

او از پشت یک شیشه..

در پنجره ی من جا نمیشد.

دو ر می فا سل لا سی دو..

چنگ پشت چنگ...

چنگهایش پشت من خط نمیشد.

درد،انگار شیرین..مثل برف...

دخترک ، باران

آوازش ، در زبان من جا نمیشد

یک غم پنهانی،شبیه تسکین پایانی

...او ویک سایه...

در تمام رمان من جا نمیشد.

4

همه ما رازی داریم

...وتو....راز منی....

........................................

پنجره ی حبس شده ای

که از اتاق ساکت من..

به سمت سفری با عکسهایی لبریز...

از همه اتفاقات عجین شده است.

هر کسی خاطره ای دارد ...

وتو....اتفاق رنگارنگ جریان ذهن منی.....

............................................

دلم سخت گرفته است..

باران همچنان در چشم ابرها نگران مانده است..

هر کسی آشفتگی دارد...

وتو....نگرانی ممتد چشم های منی..

.........

همه ما رازی داریم

...وتو....راز منی....

5

قرار ما ..مثل قدیما...طبقه زیرین کتابخانه ی مولانا...

هدایت..شاملو.....حمید مصدق و فریدون مشیری...

یادت هست؟

... قرار ما ..باز دوباره... همانجا..

.............................

ولی حیف که حسن آقا فروشنده اش به سفر ابدی رفته...

قرار ما...پاییز...من با همانئشالگردن قزمز..یک سیگار کنت...همانجا...

............................

آهان یادم رفت که بگویم....عینکی شده ام....پالتوی پشمی میپوشم...

کوتاهتر از قبل شده ام...موهایم..

موهایم جو گندمی شده است..

.........................

قرار ما...مثل همیشه..همانجا....

راستی تو هنوز آ روسری فیروزه ایت را داری..

همتن که بوی عطر میداد..

که من دوستش داشتم....

..............................

با تمام سر و صداها...حس سرما...دستان ترک خورده..

به دنبال آواز رد پای تو میگردم...که بیایی...

...و من از این پله های شلخته برخیزم...و تو را ببینم..

........................

قرار ما...مثل همیشه..مثل قدیما...طبقه زیرین کتابخانه مولانا

 

دیدگاه‌ها   

#1 baharak 1394-09-05 14:34
عاااااااااالی......محشر بود......فوق العاده زیبا




همه ما رازی داریم...و تو راز منی.....واقعا احسنت و خسته نباشی...دنبال کننده ستاره های درخشان احساستون هستم.....در پناه خدا موفق باشین

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692