چهار شعر از سحر احمدی

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

1

تنها

جير جير صندلی گهواره­ايت كافی­‌ست

كه زمستان را

پشت پنجره خواب كنم!

 

كسی تفنگت را از روی طاقچه بر نداشته است

شليك

از ذهن من بود

گرگ­‌ها پايين آمده بودند

كه شعرهای مرا ببرند

پاره­‌های تنم از دوست داشتن تو را

دوست داشتن تو را !

 

*

هوا سرد تر از اين نمی­‌شود

كه صندلی­‌ات بايستد!

 

2

آسمان با چشم‌­هايت بسته شد

وشب به دور دست­‌هايم چنان پيچيد

كه گيس­‌های بريده زنی

به دور دست­هايش!

فرقی نمی­كند

چوبه دار تو

قسمت تنور كدام خانه شده است

دود

چشم هر زنی كه نان می­‌پزد را

شبيه چشم­‌هايت می­‌كند

ساعت دوازده گلوله بر سينه­‌ات!

 

*

هر شب

خودم را در آيينه نگاه می­‌كنم و تو را

در غنچه­‌ای كه لای موهايم گذاشتی

و شكفت

 

3

چمدانت

بوی رهگذری را دارد

كه با كلاه لبه دار و بارانی بلند خاكستری

،می­‌خواست

به خانه­ی من بيايد

در را كه باز كنم

همه چيز خاكستری می­‌شود

قاب عكس­‌ها، پرده­‌ها، موهای من

جز شاخه گلی كه در دست داری و گونه هايم

بی هيچ بهانه شعر می­گويی

با واژه­ هايی آنقدر به من نزديك

كه هم آهنگ نفس­‌های منند

گاهی كه در آغوش تو خوابم برده است

يا روزهايی كه

سفره رابرای گنجشك­‌ها می‌تكانم

تو را می­بينم

در خيابان

قدم­هايت را جا می­‌گذاری

و به دنبال خرده نان­‌هايی كه در شعرت ريخته است

آن طور می­‌دوی كه آب

پای خوشه­‌های گندم زار

می­دوی...

دورتر می­‌شوی...

در اين خانه هنوز بوی رهگذری می­‌آيد كه...

 

4

پيش از اين­كه روزها

خاك بخورند

روی كتاب­‌هايت

از پشت پنجره نه

از پشت بغضی كه بعد از رفتنم كردی

به بال­های گشوده‌­ام نگاه كن

دام ساده­ی دلتنگی!

و به ياد بياور

روزهايی را

كه كنارهم می­‌نشستيم و من

به فنجانی كه به لب­‌هايت نزديك می ­شد

حسادت می­كردم

يا شب­‌هايی كه

در كوجه پرسه می­‌زديم

من ترانه‌­هايم را روسری سر می­‌كردم

تو شعرهای سپيدت را

دور كمرم حلقه می­‌كردی

و...

 *

ما را به آسمان نسبت می­‌دادند

حالا

تو دلتنگی و من

تنها پرنده­ای هستم

كه از غروب می­‌رود

 


سحر احمدی

متولد 1366

برگزیده جشنواره کشوری شعر و داستان جوان / بندرعباس / 1389

عضو انجمن ادبی مهر کرمانشاه

دیدگاه‌ها   

#7 داريوش پري افشان 1391-08-17 21:11
س(راستي: شعر چشمان توست بي ترديد
ميسرايم تورا نگاهم كن يادش بخير)شعراولت اون يكپارچگي شعراي ديگتو نداره چون تنهي اصلي موضوع يه كمي بهم ريخته
#6 داريوش پري افشان 1391-08-17 21:03
شعراولتون ذوق منم باز كرد
#5 فرهاد زارع کوهی 1391-05-13 19:59
درود بر شما.
آفرین ]فرین! شعر اولتون واقعا خوب و زیبا ربود. تکه هایی داشت که به نظرم واقعا بکر و جالب بودن.گرگ،پاره تن،سرما، ایستادن صندلی...
شعهر دوم هم خوب بود.البته چوبه دار با گلوله جور در نمیاد!!!
شعر های سوم و چهارم البته کشف های کمتری داشته ن و به قدرت شعر اولتون نیستن.
#4 حسین صمدی 1391-04-14 01:25
سلام .ازدلتنگیهاتون خوشم اومد
#3 سحر و زهرا 1391-04-07 15:21
منم اسمم سحر احمدیه خوشحالم هم اسم شمام همه چیتون عالیه موفق باشین
#2 دوست 1390-11-02 02:49
شعرها قشنگ بود
اما چرا عکس این بنده خدا رو اینجوری له کردید؟؟؟؟؟؟؟؟؟
یه کم باید از پایین بازش کنید دوستان
#1 اميري 1390-11-01 19:17
سلام لذت بردم
ممنون

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692