شعر آزاد«فرازمهر پورافرا»

چاپ تاریخ انتشار:

 

" راز "

با تلسکوپ‌های بزرگ
در کهکشان می‌گردند
تا راز آغاز جهان را کشف کنند
اما
به چشم‌هایشان نمی‌خورد
مرد
صورت خود را با سیلی
سرخ
نگه می‌دارد
آب
قطره
قطره
از ظرف‌های شسته شده می‌چکد
زن
خود را در آغوش گرفته است
کودکی
پرهایش را
جنگ
چیده
مردد می‌ماند
بال زنبوری را بکند
یا
بگذارد زنبور
پیروز شود؟

پرچم‌ها را نیمه افراشته کنید
آفتابگردان‌ها
آفتابشان را پایین کشیده‌اند
در روزهایی که صورتک‌ها
چشم‌ها را یدک می‌کشند
دوربین

ببین
نمایشگاهی از عکس‌هایت برگزار خواهد شد
نام نمایشگاه را گذاشته‌اند:
چشم‌ها دروغ نمی‌گویند"
حرفی برای نگفتن مانده است"