شعر آزاد «مهران شفیعی»

چاپ تاریخ انتشار:

 


امروز
اول فروردین است
روزنامه ها
از تو می نویسند
اخبارهای سیاسی
از تو پخش میکنند
از آن چشم های ذغالی
که بر نوبرانه ی بهار
خیره شده است

آن چشم ها
هنوز پلک می زنند
و اندوهت
زیر آفتاب خرمشهر
سیاه می شود
سیاه می شود
مثل شاتوتی که زیر پا
به خیابان می پاشد
مثل اسبی که یال هایش
بوی نفت می دهند
و کبریتی که تمام شهر را می دود
...تمام شهر را
می توانی رها کنی
خانه ات را
می توانی رها کنی
فرزندانت را
می توانی رها کنی
و همسرت را در خیابان ها
در خیابان ها
در انبوه عابران سوگوار
در تظاهراتی که بوی خون می دهد
عکاس ها
سوژه ی نابی را
شکار کرده اند

روزنامه ها
عکس هایت را چاپ می کنند
اخبارهای سیاسی
عکس هایت را پخش می کنند
عکس هایت را
...عکس هایت را
تا اعلان جنگ دهند
جنگ تمام شد
حالا می توانی
به خانه ات برگردی
همسرت
عادتش را
فراموش کرده
و تمام شب را
به آخرین عشقبازی
چشم دوخته است

جنگ تمام شد
اما این کبریت
قانون ژنو را
نقض می کند
"باید برای روزنامه
تسلیتی بفرستیم"
برای مردمی
که در خیابان های شهر
:یزله می کنند
یونس إبا نداشت
یونس قبا نداشت
یونس رنج کشید
یونس کبریت کشید
یونس زبانه کشید

مهران شفیعی