شعر آزاد «صدیقه حسینی»

چاپ تاریخ انتشار:

شعر آزاد «صدیقه حسینی»

دالانی تاریک

حرکت از روی سنگ فرش های لیز ... سریع

از روی پلک های به هم فشرده

بی اعتنا به ساعت مچی،لاغر

که بالاخره یک جور می گذشت ... می گذرد

با روزنامه/کتاب/هندزفری در گوش

و نگاه به سیاهی پشت شیشه وقتی ما را می بلعید

حرکتی کُند

احتمالا زنی با چادری مشکی

زیر لامپ های سوخته

لباس زیر می فروخت

ورود آقایان ممنوع بود ... از چشم

و صدای دست فروش گوش ها را تیز می کرد

وقتی شماره ی سینه بندت را می پرسید

یک دست لباس خواب بی ملاحظه بود و

چند اسکناس در دست های وسوسه انگیز زن

بیرون زده از واگن مخصوص خانم ها

واگن خانم های مخصوص

درهم

و سوا شده از هر لحاظ

عجله، کتانی های پاره ی قرمزی ست

که روی پله برقی های روشن می دود

به روشنایی برسد