1
کتابهای تاریخ هر سال عوض میشوند
و من در سرگذشت تو هیچ نقشی را به عهده نمیگیرم
درست مثل کاریکاتوری تازه به دوران رسیده
هنوز خوب بلدم انگلیسی لباس بپوشم
هندی عاشقت بشوم
و اصالتم را با دامنی چیندار حفظ کنم
اصلا ً چه فرق میکند از کجا به ذهنت خطور کنم؟
از آدامسهای جویده شدهی دههی شصت
یا پیتزای کش آمده تا دو هزار و دوازده؟
ما پشت به دنیا
پردهها را میکشیم
و توی کاناپه فرو میرویم
من! سر صحبت را با دکمههای پیراهنت باز میکنم
تو! میروی سر اصل مطلب
و ذره ذره به خورد دردهایمان میرویم
و آینده بدون هیچ واکشنی تبخیر میشود!
آن وقت خیلی عادی بلند میشویم
خیلی عادی لباسهایمان را میپوشیم
و بدون اینکه آب از آب تکان بخورد
با هم خداحافظی میکنیم!
2
همین مانده بود
جای چمدان را با پنجره عوض کنیم
سعی کنیم گذشته ما را از یاد ببرد
با آب میوههای مصنوعی
و کلاهی که آفتاب را دست کم میگرفت
حالا هر بار پنجره را باز میکنی
یک مشت لباس از تنهاییات بیرون میزند
کفشهای زنی را مردانه میپوشی
و دیگر فرقی نمیکند بهانههایت را به کدام دستم بدهی
این چمدان سالهاست رو به دیوار باز میشود!..
3
به خانه میرسم
و پلهها مرا تا دم در دنبال میكنند
اين روزها
از قرصهای تو وقت و بیوقت ترم
تنهاييام را از چشم پنجرهها میبينم
كج كج نگاه میكنم
به بارانی كه خستگی از سر و پاش میبارد
و با من نزديكی میكند
تو با چایهای دم نكشيده
با گريههای دم به ساعت
میآمدی
میرفتی
همين جاها افتاده بودم...همين جاها
و با اشياء گم شده همذات پنداری میكردم
تو را نيم رخ دوست داشتم
خودم را از دور....
ارتباط با شاعر: