اشعاري از صديقه حسيني

چاپ تاریخ انتشار:

 

1

کتاب­‌های تاریخ هر سال عوض می­‌شوند

و من در سرگذشت تو هیچ نقشی را به عهده نمی­‌گیرم

درست مثل کاریکاتوری تازه به دوران رسیده

هنوز خوب بلدم انگلیسی لباس بپوشم

هندی عاشقت بشوم

و اصالتم را با دامنی چین­‌دار حفظ کنم

اصلا ً چه فرق می­‌کند از کجا به ذهنت خطور کنم؟

از آدامس­‌های جویده شده­‌ی دهه­‌ی شصت

یا پیتزای کش آمده تا دو هزار و دوازده؟

ما پشت به دنیا

پرده‌­ها را می­‌کشیم

و توی کاناپه فرو می­‌رویم

من! سر صحبت را با دکمه­‌های پیراهنت باز می­کنم

تو! می­­روی سر اصل مطلب

و ذره ذره به خورد دردهای­مان می­‌رویم

و آینده بدون هیچ واکشنی       تبخیر می­‌شود!

آن وقت خیلی عادی بلند می­‌شویم

خیلی عادی لباس­های­‌مان را می­‌پوشیم

و بدون این­‌که آب از آب تکان بخورد

با هم خداحافظی می­‌کنیم!

2

همین مانده بود

جای چمدان را با پنجره عوض کنیم

سعی کنیم گذشته ما را از یاد ببرد

با آب میوه­‌های مصنوعی

و کلاهی که آفتاب را دست کم می­‌گرفت

حالا هر بار پنجره را باز می­‌کنی

یک مشت لباس از تنهایی­‌ات بیرون می­‌زند

کفش­‌های زنی را مردانه می­‌پوشی

و دیگر فرقی نمی­‌کند بهانه­‌هایت را به کدام دستم بدهی

این چمدان سال­‌هاست رو به دیوار باز می­‌شود!..

 

3

به خانه می­رسم

و پله­‌ها مرا تا دم در دنبال می­‌كنند

اين روزها

از قرص­‌های تو وقت و بی­‌وقت ترم

تنهايي‌­ام را از چشم پنجره­‌ها می­بينم

كج كج نگاه می­‌كنم

به بارانی كه خستگی از سر و پاش می­‌بارد

و با من نزديكی می­‌كند

تو با چای­‌های دم نكشيده

با گريه­‌های دم به ساعت

می‌­آمدی

می­‌رفتی

همين جاها افتاده بودم...همين جاها

و با اشياء گم شده همذات پنداری می­‌كردم

تو را نيم رخ دوست داشتم

خودم را از دور....

 

ارتباط با شاعر:

www.tirbaraan.blogfa.com

www.ghazalgije68.blogfa.com