1
سرخی لبانت
نایابترین ماهی اقیانوس
و من
کوسه ای که
بوی خون را خوب میشنود.
2
با تو که رو به رو میشوم
چشمانم
نمیتوانند هیجان خود را پنهان کنند
همچنانکه آب
سنگهای کف ِ رودخانه را.
3
تنها مرز میان من و تو
تکه پارچهای ست
دکمهی اولت را باز کن
حواس شعر که پرت شد
لشکر بوسه را
برای فتح سرزمین تنت
تجهیز کردهام