شعر آزاد «عاطفه باقری»

چاپ تاریخ انتشار:

 

     "خواب ها"

نمی‌دانم انگشت‌هایت تا کجایِ خوابِ مرا پیانو زده است،

بیدار نمی‌شوم ...

از بارانِ نیمه شب به بعد، هوس کرده‌ام همه ی کتاب ها را برایت بخوانم، و تو نگاهم کنی،

لب‌هایم را دوباره تر کن..

ورق که زدم،...آه "تو" اینجایی.

همین جایِ داستان، و بعد با همان لحنِ متفکرانه‌ات در حالی که به سمتم خم شده‌ای بپرسی؛ کجایش؟

و من با انگشت تأکید روی صفحه اسمت را نشانه می‌روم...

زل زده‌ای... من آن لحظه شکارت نبودم؟

هنوز می‌بارد از سر و روی آسمان...

خب کجایش بودم... بتو که رسیدم حوالیِ فکر‌‌های پریشانی، از "سمفونیِ مردگان" گذشتم،

تا "یک عاشقانه‌ی آرام" رویِ خاطرات‌مان، مِه گرفت.

***

عاطفه باقری

متولد اسفند1368، تهران

کارشناس زبان و ادبیات ترکی استانبولی