چند شعر از مجموعهی "عاشقانههایی برای یک تروریست" در دست چاپ
........................
جلیقهی ضد گلولهام را برمی دارم
"لحظهی دیدار نزدیک است"
باز من دیوانهام مستم
باز میلرزد دلم
دستی دارد این جنگ را هدایت میکند
این جنگ اما
فقط یک کشته دارد.
....................................................
واژهها به آغازشان سفر کردهاند
با کلاهخود و زره
جنگهای پهلوانی
گلادیاتورهای زخمی
ورزوهای عصبانی
اسبهای سرکش
و مخاطبم ترسید
و مخاطبم تازه شد
پای تو که به شعرهایم باز شد
مثل دردی که در دل من است
مثل سفرهای که هنوز باز
مثل فیلمنامهای که آخرش...
آه ه ه ه
مثل دستخط ترسیدهی من
بر ورقهایی
که سرخ
که سیاه
سرخ و سیاه""
حرفهایم به هم میچسبند
و تو از حرفهایم
و من از حرفهایم
و هیچکس از هیچکس
سر در نمیآوریم
لبریز از لوله ی خودکارم
تروریستی ترسیده دارد شعرهایم را میخواند
میخواند؟
.................................................
انگار هزار سال است که نشانه رفتهای
بچکان!
معاشقهی ماشه و انگشت
تماشا
تماشایی است
چ
چک
چکه
.................
چقدر زود خاطره شد
نارنجکی که رویای مرا خرجش کرده بودی
دیدگاهها
آسیه حیدری
قشنگ بود
ایولا
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا