سیاهپوش کدام سوگ بی فرجامی، بانو!
چه کسی، چه چیزی را به گور سپرده ای؟!
که از دیروزها تا فرداها
بر آن رخت عزا پوشیده ای؟!
خنده ات را خاک کرده ای؟!
آرزوهایت را؟!
آزادی ات را؟!
چه چیز را؟!
بگو بانو!
که میترسم بشنوم
بودنت را!
(زمستان 1391)
سیاهپوش کدام سوگ بی فرجامی، بانو!
چه کسی، چه چیزی را به گور سپرده ای؟!
که از دیروزها تا فرداها
بر آن رخت عزا پوشیده ای؟!
خنده ات را خاک کرده ای؟!
آرزوهایت را؟!
آزادی ات را؟!
چه چیز را؟!
بگو بانو!
که میترسم بشنوم
بودنت را!
(زمستان 1391)