سیاهپوش کدام سوگ بی فرجامی، بانو!
چه کسی، چه چیزی را به گور سپرده ای؟!
که از دیروزها تا فرداها
بر آن رخت عزا پوشیده ای؟!
خنده ات را خاک کرده ای؟!
آرزوهایت را؟!
آزادی ات را؟!
چه چیز را؟!
بگو بانو!
که میترسم بشنوم
بودنت را!
(زمستان 1391)
سیاهپوش کدام سوگ بی فرجامی، بانو!
چه کسی، چه چیزی را به گور سپرده ای؟!
که از دیروزها تا فرداها
بر آن رخت عزا پوشیده ای؟!
خنده ات را خاک کرده ای؟!
آرزوهایت را؟!
آزادی ات را؟!
چه چیز را؟!
بگو بانو!
که میترسم بشنوم
بودنت را!
(زمستان 1391)
دیدگاهها
اگر فكرى براى تكرار حرف "را" و اين همه سؤال در اين شعر كوتاه كنيد مى شود شعر قابل قبولى
رابراى ربط سطرها زيبايى كار را كم كرده است . موفق باشيد .
زبان وبیان ساده و ساخت وبافت کلام روان و البته دربردارنده مفاهیم عمیق که شاعر آن باکمال آگاهی ،باهمین واژه های ساده وعبارات کوتاه بیشترین بهره را برده وتاثیر خود رابرخواننده اثر می گذارد
قلمت روان ترباد
اتصال های شعری تون ضعیف بود اگرچه انتخاب واژگان شما نشان از دایره واژگانی خوبی دارد
امیدوارم شعرهای بهتر و قوی تری از شما بخوانم و بشنوم
همینطور اگر افعالتون اشخاص جمع را دربرمی گرفت شعر عمیق تر و احساسی تر میشد
با تشکر
شعر اجتماعی خوبی خواندم.
پیروز و کامیاب باشی
سلام بامن بهاین شماره تماس بگیرید.09132025648
زیبا ست
رنج وا ندوه در شعر شما در واقع تجر به ای است
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا