شعر آزاد «سودابه دویران»

چاپ تاریخ انتشار:

1.

   پاییز حرفهایت را شمرده تر میزند

تا باد آوازهایت را

از جیرجیرک پس بگیرد

شب ها هوا سرد است

و پاییزگاهی بوی مانده تابستان را میدهد

که رنگ موهایت گاهی شرابی می کند

وگاهی خرمایی

با این همه من

طعم گوشواره هایت را بیشتر دوست دارم.

2.

باد روی شاخه های درخت ایستاده

و به دورترین نقطه نگاه می کند

شاخه ها برایم دست تکان می دهند

شبیه دست های تو

که وقتی دور می شوی

ومعنای سفر را با حجم لباسهایت

برایم تعریف می کنی

این بار به پاییز خشک شده ات

که لای کتاب ها برایم می گذاری,

نیازی ندارم

باد روی شانه درخت راه می رود

و درخت وسط حیاط خانه ایستاده

و پاییز را به من نشان میدهد.

3.

برف می آمد

وتو تنها کسی نبودی

که در خواب من برف را آبی کشیدی

و آدم برفی را مکعب

برف می بارید

کلاهت را روی سرم گذاشتی

تا چشمم به تاسی سرت خیره نشود

شالم را روی دهانت کشیدی

تا حرفهایمان

برای آدم برفی بماند

برف می بارید

ومن چشم های آدم برفی را بزرگ می کردم

صبح

زمستان بود

برف می آمد

و تو هنوز آدم برفی را کروی درست می کردی؟