شعر آزاد «پرویز خمسه پور»

چاپ تاریخ انتشار:

شعر آزاد «پرویز خمسه پور»

آنگاه،کی بروی مردم درمی‌بستم،

نمی‌دانستم:

چه سست و بیمار و بیزار میاستم؛

اکنون، کی بروی مردم درنمی‌بندم،

از دربستگی‌ام قاه‌قاه می‌خندم!

با فریاد فرا می‌خوانم:

ای دربند! ای دربند!

در را برویم مبند!

درگشای!

بگذار درآیم،

هزاران هزار دربرویت گشایم.

***

هستان نیرو می‌بخشد بیاد و هوش و خرد و روان،

نمی‌گذارد سستو کرخت شود تن و مغز و دل و جان!

نیز دیگر نمی‌گذارد بیهوده جنبم در جنبان،

جهم در جهان؛...

آنگاه، کی بودم جوان، نمی‌شناختم هستان،

خدا شناختانده بودم تنها یک جهان!...

هستان نیرو می‌بخشد بیاد و هوش و خرد و روان.

پرويز خمسه‌پور (ايرانپور)