وقتی از پاییز برمیگردم
غروب عقربهها در دهانم میماسند
ابرها در صف انتظار ودکا میخورند
هر جا بروم آسمان همین رنگِ آبی
من اما چند انار را حاملهام
و رو به ساعت هفت
پوزخند میزنم
ربطی به رختهای چرکِ هفته ندارد
شنبه، خطِ ریش یکشنبه نیست
روزها، سگهاییاند که دنبالام میکنند
و تو در کافهی دوشنبه منتظر پاهای استخوانیام
سالخورده برمیگردی
سازگارم با سهشنبه
وقتی آب زیر پوستم بیندازد
تا چهارشنبه جسدم از دریا شنیده شود
پنجشنبه تقصیر از پیشانیام نیست
که تو سنگ میزنی و فاتحه میجَوی
گناه از پیشگوییست که رو به قبله روزنامه نمیخواند
روزی اگر خون دهانت را گرفت
بچهام چرخیده در دهان تو
و دور لبت جمعه بود
که خواب دیدم خون انار نیست
ربطی هم به شنبه ندارد
تنها، غروب
مرتیکهی غرمساقیست
که مست رو به آسمان
شلیک میکند.
دیدگاهها
کمی از شعار فاصله بگیرید کاراتون شاعرانه تر میشن
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا