کوبانی وطن من است
جنگ از صفحه تلویزیون به خانه ام ریخت
کوبانی با زنان حماسه ایش!
پشت تپه ها همه مبارزند
و آن طرفتر جامه ای شراب دوره می گردد
که انگاری خون کودکان به دنیا نیامده کوبانیست!
می نوشند
و مرگ متأسفانه کنار ما تنها قدم می زند.
کوبانی!
صدای وطن من است
وطن ترانه فریاد
و فریاد همین خلاصه نشنیدن است.
دهانم به آن جا نمی رسد تا برای زنانت کِل بکشم
که آزادی همین
از دهان تفنگ تان آغاز می شود.
مرثیه برایتان حرام است
دست می زنم
سماع می کنم
کوبانی دوباره جان می گیرد
با همین سرهای بریده
همین دست های نداشته ات.
کوبانی مادر زمانه است
و عاقبت سیبی ست که شیرین می ماند.