اشعاری از پروانه بهزادی آزاد

چاپ تاریخ انتشار:

1

تصنیف و ترانه وغزل می­سازی

از بوته­ی خرزهره عسل می­سازی

معماری تو حرف ندارد ای عشق

از مقبره­ای تاج محل می­سازی

 

2

بر بام تکاند دامنش را٬ دیشب

آویخت لباس ساتنش را٬ دیشب

از پشت بخار شيشه ديدم باران٬

در اشك خودش٬ شست تنش را٬ ديشب

 

3

با هر قدمش دايره­ای باز شده

ایوان و حیاط غرق آواز شده

بر صفحه گذاشت سوزنش را باران

اين حوض پر از الهه­ی ناز شده

 

4

از اشك تو برگ­های من تر شده است

گلبرگ تنم با تو معطر شده است

آن غنچه كه از دست تو در ديگ افتاد

از آتش تو گلاب قمصر شده است

 

5

تار از تو ترانه ی گل افشان با من

دار از تو گره به سبزه زاران با من

چله كشی و نقشه ی پرواز از تو

قاليچه ی حضرت سليمان با من

 

6

دلباخته­ام! یار قدیمت هستم

با بال شكسته روی سيمت هستم

هر چند گلوی من گرفته، اما

در كوچه هنوز يا كريمت هستم!

 

7

پیش آمده در خشم چو طوفان بشوی؟

آوار فرو ریزد و ویران بشوی؟

آیا شده با زبان دلی را؟....

یعنی...

حرفی بزنی بعد پشیمان بشوی؟!

              

8

در ديگ هنوز قل قلی برپا بود

در توده­ای از كف دل­شان پيدا بود

آن شربت شيرين و مربای لذيذ

از خون دل توت فرنگی­ها بود


پروانه بهزادی آزاد

متولد 1347 / برازجان

فوق لیسانس ریاضی