شعر كلاسيك «اشرف گيلاني»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

شعر كلاسيك «اشرف گيلاني»

از وسط جنگ می­آیم آهای! پنجره را پنجره را وا کنید

گمشده در حادثه­‌ها حرف­ها هیچ نمانده‌­ست که پیدا کنید

غول ببینید کجا می‌­رود!  حجله پس از جیغ به ... می­رود

این زن دیوانه جوانمرگ شد بستر و آغوش مهیا کنید

از وسط جنگ می­‌آیم، درست! کشته­‌ی آزادی میدان شدم

دست کسی یاور دستم نشد خـــــارکش غول بیابان شدم

- بوی تو بر پیرهنم مانده‌­است رد تو بر بغض تنم مانده‌­است

هر شب سنگر نفسم را گرفت زوزه‌کشان پشت تو پنهان شدم

سنگ صبور همه­‌ی غصه­‌ها! مشت به تکرار تو باید زدن

امن­‌ترین نقطه در آغوش توست  تکیه به دیوار تو باید زدن

مشت بزن فحش بده داد شو گریه کن از دلهره آزاد شو

زیر فشار همه­‌ی دردها!  بــــــــوسه به آوار تو باید زدن-

از وسط جنگ می‌­آیم، درست! فاجعه‌­ای بر تنم از بمب­‌ها

سرکش و عصیان گرم و خسته‌­ام حسرت خندیدنم از بمب­‌ها

آن طرف شیشه شب ِتا ابد این طرف شیشه هراس  از جسد

ترس تجاوز، هوس زیستن! یکسره آبستـــــنم از بمب­‌ها

طفل زنازاده ی من ! صبر کن پاااات به دنیا برسد،مرده‌­ای

هیچ کسی نیست که یاری دهد هر که به اینجا برسد، مرده­ای

بـــــــــار گرفتم که بزایم تو را آه نشــــــد خوب بپایم تو را

از وسط جنگ می­آیم، آهای! شب که به فردا برسد مرده‌­ای

اشرف دیوانه! خودت را ببین غول بیابان به تو دلباخته

بستر و آغوش مهیا شده خنجر پنهان به تو دلباخته

هر که تو را خواست تفنگش بده داد بزن امر به جنگش بده

تا متنفر شدی از این سکوت چرخش میدان به تو دلباخته

 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692