شعر كلاسيك«مهرداد نصرتي»

چاپ تاریخ انتشار:

شعر كلاسيك«مهرداد نصرتي»

 

عشقت آتش شده و بر جگرم می‌ریزد

آتش جان من از چشم ترم می‌ریزد

تو تماشاگر من باشی اگر، بیش از پیش

ترس از آب شدن در نظرم مي‌ريزد

پيش تو سوختن و كم شدن و آب شدن

بركاتي است كه يك‌جا به سرم مي‌ريزد

من نگويم كه مرا از قفس آزاد نكن

من به شوقت نپرم، بال و پرم می‌ريزد

 

شده‌ام مثل پلي كهنه كه هرقدر از خود

بيشتر مي‌گذرم بيشترم مي‌ريزد...