شعر كلاسيك «کیوان عابدی»

چاپ تاریخ انتشار:

 

به خاطر یک مشت عشق

گریه‌هایت گلوله‌ای در قلب،هق‌هق‌ات حکم قتل این دل بود

رو سیاهم که روی گونه‌ی تو،رد مشکی اشک و ریمل بود

زخم شلیک‌های پی‌درپی...،هفت‌تیری درون چشمانت...

گریه کن،گریه می‌کنم ،شاید عشق چیزی شبیه دوئل بود

خوب بد زشت،زشت بد یا خوب...جابه‌جا شد تمام قانون‌ها

"صحنه‌ی واقعی نبودن‌مان"پای هر فیلم،مهر باطل بود

ماشه را می‌کشی و می‌فهمی،مرده‌بودی تمام عمرت را

توی جریان مرگ باورمان،قلب مقتول و عشق قاتل بود

جسم‌ها می‌روند و می‌آیند،روح‌ها می‌روند و می‌مانند

"خوب: تو، بد: من و جدایی: زشت"،آخرین راه حل پازل بود