شعر كلاسيك «کیوان عابدی»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

 

به خاطر یک مشت عشق

گریه‌هایت گلوله‌ای در قلب،هق‌هق‌ات حکم قتل این دل بود

رو سیاهم که روی گونه‌ی تو،رد مشکی اشک و ریمل بود

زخم شلیک‌های پی‌درپی...،هفت‌تیری درون چشمانت...

گریه کن،گریه می‌کنم ،شاید عشق چیزی شبیه دوئل بود

خوب بد زشت،زشت بد یا خوب...جابه‌جا شد تمام قانون‌ها

"صحنه‌ی واقعی نبودن‌مان"پای هر فیلم،مهر باطل بود

ماشه را می‌کشی و می‌فهمی،مرده‌بودی تمام عمرت را

توی جریان مرگ باورمان،قلب مقتول و عشق قاتل بود

جسم‌ها می‌روند و می‌آیند،روح‌ها می‌روند و می‌مانند

"خوب: تو، بد: من و جدایی: زشت"،آخرین راه حل پازل بود

دیدگاه‌ها   

#2 سارا 1393-04-30 07:40
درود بر شما
بسيار زيبا بود
مانا باشيد
#1 مریم بانو 1393-04-02 07:11
واقعأ که "جا به جا شد تمام قانون ها"..........................................
ماشه را می کشی و می فهمی مرده بودی تمام عمرت را....

چه تعبیرهای زیبایی داری دوست من!
دلت خوش باد!

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692