شعر کلاسیک «سارا ناصرنصیر»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

چشم هايت دو گرگ معصومند، که قرار است مهربان باشند

طبق تقويم بی زبان بشوند، طبق برنامه بی دهان باشند

ظاهرا گله خوب می داند ،می تواند کنار تو بچرد

من بخوابم تو نی لبك بزنی، بر ه هام از تو در امان باشند

بیت ها بر ه های کوچكی اند، که کنارت لمیده می خندند

تو نه ترفند و حقه ای داری، نه دوتیری که در کمان باشند

شك من می رود به اين که شبی تو شبیخون به گله خواهی زد

بدر اين گله را اگر بايد پای آن چشم ها میان باشند

تو و آن چشم های لعنتی ات، تو و آن گرگِ پیر خانگی ات

من و اين بر ه ها که منتظرند،خشم يك پلكِ ناگهان باشند

ناگهان اتفاق می افتد، اتفاق از فراق می افتد

از همین بر ه ها که می خواهند راوی کل داستان باشند ... ***

گرگ گرگ است بره هم گرگ است چشم آرام گله هم گرگ است

ناگهان گله گرگ را ..... شايد، مايه ی عبرت جهان باشند

دیدگاه‌ها   

#1 محمود 1393-05-17 16:15
شروع کار خیلی خوب بود اما هر چه به انتها نزدیک تر شد از لذتش کم شد. البته جز بیت آخرش موفق باشی دوست عزیز

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692