چشم هايت دو گرگ معصومند، که قرار است مهربان باشند
طبق تقويم بی زبان بشوند، طبق برنامه بی دهان باشند
ظاهرا گله خوب می داند ،می تواند کنار تو بچرد
من بخوابم تو نی لبك بزنی، بر ه هام از تو در امان باشند
بیت ها بر ه های کوچكی اند، که کنارت لمیده می خندند
تو نه ترفند و حقه ای داری، نه دوتیری که در کمان باشند
شك من می رود به اين که شبی تو شبیخون به گله خواهی زد
بدر اين گله را اگر بايد پای آن چشم ها میان باشند
تو و آن چشم های لعنتی ات، تو و آن گرگِ پیر خانگی ات
من و اين بر ه ها که منتظرند،خشم يك پلكِ ناگهان باشند
ناگهان اتفاق می افتد، اتفاق از فراق می افتد
از همین بر ه ها که می خواهند راوی کل داستان باشند ... ***
گرگ گرگ است بره هم گرگ است چشم آرام گله هم گرگ است
ناگهان گله گرگ را ..... شايد، مايه ی عبرت جهان باشند
دیدگاهها
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا