شعر کلاسیک «حبیب الله نبی اللهی»

چاپ تاریخ انتشار:

شعر کلاسیک «حبیب الله نبی اللهی»

 

تنها برای تو

هزاران بار گشتم، از نگاهت مبتلای تو

دلم با هر نگاه از سینه پر زد، در هوای تو

نیامد یک غزل حتی، دمی بر این زبان بی تو

بیا تا هر غزل آمد، بریزم من به پای تو

نشانی ها گرفتم تا ببینم لحظه ای رویت

به هرجا سر زدم ای گل، ندیدم رد پای تو

سرای این تپش هرگز، نماند خالی از یادت

دلم در طول امواجش، تپد تنها برای تو

ندارم جز تنی رنجور، که آن هم مانده در دستم

بدان جانی ندارد تا، کنم روزی فدای تو

دعاهای شب و روزم، ندارد یک اثر حتی

بیا ای نازنین هستم، گرفتار دعای تو

چه دارویی کند درمان، تن بیمار بیماران

تو گر آیی شفا یابد، به دست پرشفای تو

به یادت می روم گاهی، کنار «برکه» ای تنها

دلم اما به من گوید، فقط دریاست جای تو