شعر کلاسیک«کاوه روحانی»

چاپ تاریخ انتشار:

شعر کلاسیک«کاوه روحانی»

 

دنیای من
====

این سیاهی در من است و در دل رویای من
دست ها بسته ست و زنجیرم شده دنیای من

آن که زنجیری به دستم بسته ، کردارم شده
در گلویم گیر کرده ناله و آوای من

پای کودک مانده زیر چرخ های روزگار

تا کجا باید رود این خشم وانفسای من

یک طناب و حلقه و در زیر پا یک صندلی

کف زدن ها را چه باید گفت آخر وای من

هر که را دیدم در این کشور همه گول و فریب

نیست اینجا هیچ کس هم باور و همتای من


دزد ها همسایه و همسایه ها در قافله
جیب ها اندوخته با هق هق و هی های من

من که رنجورم بسی از مردم این روزگار
هر کسی کو دور ماند از اصل خود شد تای من

اصل من دور است و نسلم تارومار و سوخته

دیگر انگار این زمین هرگز نباشد جای من


قصد رفتن دارم از این مملکت اما چه سود
هر چه می کوشم روم با من نیاید پای من

ترک خاکم گر کنم غربت عذابم می دهد
ور بمانم جان دهم تا که نمیرد نای من


حال خوش می جویم و در باورم تردید نیست
باز جویم روزگار وصل و آن آوای من

تلخ باشد یا نباشد کشورم ، مال من است

کوه و دشت و جنگل و زیبا ترین دریای من

سال نو آمد ولی حالی که نو باشد نداد
سالها بگذشت بر حال دل تنهای من

عمر ما را حال خوش شاید نیاید هیچ گاه

هست اما عشق من این خانه ی زیبای من


با دو دستم خانه و کاشانه ام را ساختم
با وجودم می کنم این مملکت را جای من


کاوه روحانی- 93.01.03

=====

به تو دل دادم و بستم که تو ما را ببری
گو شه چشمی نظری این دل ما را نگری
سر بازار گدایان دل من مفت نرفت
تو بیا تا که تو شاید دل ما را بخری

کاوه روحانی 92.12.26



رباعی

=====
بی می نشود زیست و بی میکده هم
سخت است خماری و چه بی فایده هم
من بنده آن دم که توباشی و دگر ...
گل در بر و می در کف و یک مائده هم

کاوه روحانی 18/12/92