شعرکلاسیک«مريم جباري»

چاپ تاریخ انتشار:

 

 

دل به رقص آید ز مستی از هوای نوبهاران

شادی می آید به دلها از صفای نوبهاران

گر هزاران قصه و افسانه معنا کرده ای

هست بامعنا تر از آن،ماجرای نوبهاران

برگها سبزند و بر هر شاخه ای بنشسته است

دلربا اشکوفه ای از کبریای نو بهاران

بلبلی با ناز گوید،راز هجران باز گوید

زخم خود ، درمان نماید با دوای نوبهاران

گنبد فیروزه گون می پرورد گلهای زیبا

این سرشت از ابتدا بوده سزای نوبهاران

نرگس و نسرین و سوسن،سنبل و یاس و اقاقی

سر به بیرون بردگانند از قبای نوبهاران

این همه زیبایی و رسم و نشان عاشقی

از کجا گشتند پیدا؟از خدای نوبهاران