علی اکبر یاغی تبار«شعر کلاسیک»

چاپ تاریخ انتشار:

علی اکبر یاغی تبار«شعر کلاسیک»

 

مثل «داش آکل» که برق چشم یک دختر به بادش داده باشد

مثل یک «فرمان» که نارو خوردن از «قیصر» به بادش داده باشد ـ

ـ بغض دارم؛ بغض، چون مردی که بی رحمانه ترکش کرده باشی

بدتر از آن، مثل فرزندی که یک مادر به بادش داده باشد

بغض دارم؛ بغض از تصویر دنیایی که بی تو جای من نیست

بغض دارم؛ مثل یک «باور» که یک «یاور» به بادش داده باشد

مثل «دارا» یی که «اسکندر» ذلیلش کرده باشد درد دارد

پشت سالاری که دست غدر همسنگر به بادش داده باشد

حال من؟؟؟: حالِِ غرورِ شاعرِ فحلی که شاگردِ عزیزش

با سرآمد خواندنِ یک شاعرِ دیگر به بادش داده باشد

شانه ام هم وزنِ نامِ خانه ام ویران و رنج آجین و زخمی است

مثل یک کشور که ظلم حاکمی خودسر به بادش داده باشد

شرمگاه مرده برمی خیزد؛ امّا برنخواهد خاست هرگز

پشتِ گرمی که خیانت دیدن از همسر به بادش داده باشد

حسِّ مافوقِ به سربازان خیانت کرده حسّ دردناکی است

مثل ایمانی که کفرِ شخصِ پیغمبر به بادش داده باشد

بغض دارم؛ بغض، هم سنگِ «برادرخوانده» یِ خودخوانده ای که

نارفیقی، تحتِ نامِ نامیِ «خواهر» به بادش داده باشد

شکّ ندارم که تو برمی گردی؛ امّا بر نخواهد گشت دیگر

حرمتِ شعری که مدحِ یک ستم پرور به بادش داده باشد

شانه یعنی مار؟؟ یا نه! مار یعنی شانه؟؟ تعبیر دقیقش؟؟

شانه یعنی هرچه یک همگریه با خنجر به بادش داده باشد