1
الا یا ایهاالساقی" مدد کن
نظر بر بنده ای بیمار و بد کن
"الا یا ایهاالساقی" نگاهی
به یوسف کن که افتاده ، به چاهی
شبم با بودنت خوش رنگ و زیبا
سخن هایت پُر از امّیدِ فردا...
من از چشمت فقط یک آه چیدم
ترا من برتر از صد ماه دیدم!
ببین من پاک بازی کهنه پوشم
بجز مهرت ، چه میخواهم بنوشم؟؟
نمی خواهم بجز ، پروازِ کویت...
نمیخواهم ببینم غیرِ رویت...
میسّر کن برایم ، فصلِ دیدار
بیا بر رویِ چشمم پای بگذار
اگر دیدی سکوتم را شکستم...
و یا ترسیده ام ، یا چشم ، بستم
مرا آتش بزن ، خاکسترم کن
بسوزانم ، بسوزان ، پر پرم کن !
اگر فرصت دهی جانم فدایت...
کنم هستیِ خود را خاکِ پایت ...
وگر هم ، سنگ دل باشی ، ننالم
بزن بر شیشه ام ، بشکن تو بالم !
"الا یا ایها الساقی" چه سازم؟؟؟
بمیرم یا بسوزم یا بسازم؟؟؟
"الا یا ایها الساقی" تو جانی...
الهی تا ابد ، در دل بمانی...!!!
2
زبان ها آتشین ، خوبی؟ سراب است !
و همدردی که گوئی ، خوابِ خواب است!
ببین از طعنه های پستِ مَردُم..........
دلم ، آتش گرفته ، چون کباب است