من خاكم و تو عقيق..برگرد ، برو
طاعون زده ام رفيق.برگرد ، برو
زندان شده ششهاي من دار زده
آه اي نفس عميق برگرد ، برو.
***
هی،دست نگه دار،دهن را مشکن
حرفی دارم.لطف سخن را مشکن
ماموری و معذور ولی ابراهیم
محض دل تنگم بت من را مشکن
***
با کوزه شکسته های بی دست و دهن
با دورنمای پاره های دل من
در موزه کسی مست،چنین گفت سخن:
خیام،کدام کوزه ای؟حرف بزن
***
بی یارم و فکر یار باید بکنم
دل گفته تو را شکار باید بکنم
دل گفته...ولی حیف تو در خلوت من
آهو تو بگو چکار باید بکنم؟
***
در خواب سگی سیاه راهم را بست
دندان سپید نیشم افتاد و شکست
از جبر کلام ابن سیرین پیداست
در کله تقدیر خیالاتی هست
***
حالا که به قهر رفته ای آب زلال
گفتم که بدانی که اگر مرد مجال
هستیم دوباره شاید اما اینبار
من در دل دشتها تو در چشم غزال
***
یک شاعر منگ سایه ی سر باشد
یک روح نگهدار دو پیکر باشد
تنها تو اگر خواسته بودی میشد
میشد همه چیز جور دیگر باشد
***
از نعش به دار از نفس افتاده ترم
از لاشه پیش کرکس افتاده ترم
بی روی تو از دقایق آخر یک
محکوم به اعدام پس افتاده ترم
***
من قطره که در لوت زمینگیر شدم
هستی که به پای مرگ زنجیر شدم
بین همه بی تو بره آهویی که
یکروزه میان گرگها پیر شدم
***
جبر است بخواهی و نخواهی شده است
آهو بگریز شاه راهی شده است
دربند کدام چشم زیبایی در
دشتی که شکارگاه شاهی شده است؟
***
آری نه نبود نور ماهی را کشت
نه شوری بی شعور ماهی را کشت
با ریشه ی پیر کورسویی میگفت:
تقدیر قنات کور ماهی را کشت.
***
هم پرسش بی جواب در خود دارند
هم پاسخ بیحساب در خود دارند
آهوی نشان کرده ی تکلول انگار
چشمان تو انقلاب در خود دارند
***
بختی که تو میخواسته ای یارش نیست
مشتی گره است و هیچ در کارش نیست
مادر به امید روز خوبم منشین
حالا پسرت حریف سیگارش نیست