شعر كلاسيك«كيوان عابدي»

چاپ تاریخ انتشار:

شعر كلاسيك«كيوان عابدي»، آكادمي داستان نويسي چوك، داستان نويسي، آموزش داستان نويسي، مهدي رضايي دبيركانون فرهنگي چوك، مهدي رضايي مدرس داستان نويسي، داستان زيبا، شعر زيبا، كارگاه داستان نويسي، جلسه داستان نويسي، آكادمي داستان نويسي، مقاله ادبي، مقاله علمي، مقالات مفيد، مقالات اجتماعي، جملات زيبا، جملات خنده دار، جوك، اس ام اس، ارتباط جنسي، روابط جنسي، جايزه ادبي شعر، جايزه ادبي صادق هدايت، جايزه گلشيري، شعر طنز، كلاسيسيم، مدرنيسم ادبي، پست مدرن،

بهشت

 

وقتی خدا در خواب،من را عاق می‌کرد،

کابوس هم در وحشتش اغراق می‌کرد

 

در خواب ِ من حوّا زنی بد کاره بود و

نوزادهای مرده را قنداق می‌کرد

 

یک مرد روی پیکر ِ تاریخ خوابید

آینده آبستن شد،استفراغ می‌کرد

 

حوّا ویار ِ شوم ِ مردی هرزه را داشت

مردی که یخ های تنش را داغ می‌کرد

 

آدم نبود،امّا کسی با نام ِ آدم

نسل ِ مرا میساخت،کاری شاق می‌کرد...

 

این خواب،حکم ِ سرخ ِ محکومیّتم بود

چون پوستم را عاشق ِ شلّاق می‌کرد

 

از جا پریدم،مادرم در گوشه ای داشت

یک شاخه گندم را به سر سنجاق می‌کرد