شعر كلاسيك«جابر ترمك»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

 

دیشب نگاه بندری­ات را نداشتی

پروانه­های روسری­ات را نداشتی

 

دریا تو را به ساحل من سوق داده است

اما تو تاب مشتری­ات را نداشتی

 

بی تابی­ام برای غروبت غریب بود

وقتی تو رنگ آخری­ات را نداشتی

 

محرم شدم به گرمی تلماسه­ها قسم

آخر تو چادر زری­ات را نداشتی

 

من با لب تو غرق غزل می شدم عزیز

اما تو حس شاعری­ات را نداشتی

 

2-

 

وقتی سکوت شاعری­ات شعر می شود

قند لب عشایری­ات شعر می شود

 

در گیر ودار خلسه­ی چشم سیاهتان

ترفند­های کافری­ات شعر می شود

 

اهواز گرم خنده­ی تو می شود غزل

اندیشه­ی ملایری­ات شعر می شود

 

شرمنده ام اگر هیجانی نمی­شوم

زیرا طواف زایری­ات شعر می شود

 

بانو ببخش اگر دست من تهی است

حتا سکوت شاعری­ات شعر می شود

 

 

3

درد چون از جنس آتش بود باور میکنم

حس دریا را شبیه رود باور میکنم

 

آسما­ن یعنی غزل دریای چشمت مثنوی

شاعری را آسمان اندود باور میکنم

 

حیف میباشد که چشمت پشت عینک گم کنی

قاب بی تصویر را من زود باور میکنم

 

احتمالات زیادی پشت پلکت میدهم

شعله را بعد از سکوت دود باور میکنم

 

خواستم بر سفره­ام یک بیت مهمانت کنم

درد وقتی در دلم افزود باور میکنم

دیدگاه‌ها   

#1 حسن عباسي 1393-05-10 03:10
سلام استاد عزيزم جناب ترمك


بسيار زيبا

لطفا آدرس وبلاگتون رو برام اس ام اس كنيد

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692