شعر اول
لعنت به من که عاشقت بودم
اونوقت تو اینجوری رهام کردی!
هر روزم از تو ، بــا تـو تنهاتر
از سرنوشتت خوب جدام کردی!
لعنت به من که بی تو میمردم
تا لحظههام با تو بهاری شه
تا از تو عاشق تر بشم هربار
شوقم مثه شوق قناریشه !
آره ، ملامت کن نفسهام !
تنهام بذارتو شرجی غربت
حقم همینه ، خوب فهمیدی!
تنها بمونم با غم و حسرت
ریتم صدای خندههات انگار
تو گوشم تا لحظه ی آخر!
حتی چشات با سردی ِ پوچش..
یا خاطراتی که شدن پرپر!
تنها نذار دستامو اینجا باز
توو این خزون سرد ویرونگر
تو این غروب خسته و دلگیر
با این تب و درد شب آخر!
شعر دوم
نه با تـقدیر میجنگـم نه از دنیا پریشونم
تو خیلی وقـته دل کَندی تو چشمات اینو می خونم
بیا از خواب من رد شو ، من از رویات سرشارم
یه دیوونه پر از تردید،که تو دنیات سر بارم !
نترس از هق هق چشمام، برو دیگه نمیتونی
دلت درگیر رفـتن شـد، بـرو دیگه نمیتونی
همین جا آخر قصه است، اینو فهمیدم از حرفات
غرورم زیر پا له شد ، دارم میرم من از دنیات !
شعر سوم
هرگز نفهمیدی چـه جوری
این فاصله تکثیر میشد!
این درد مبـهم توی چشمام
با سردیات تعبــیر میشد!
وقتی جـدایـی ذره ذره
توی دلامـون لـونه میکرد
کمکم دیگه حرف نموندن
توی شبامون خونه میکرد!
اونقدر از هم دور موندیم
تا شوق بودن تو قفس مٌرد
حرفایی که باید میگفتیم
پژمرده شد ، تو یک نفس مرد!
دل دل میکردیم واسه رفتن
فکر پریدن آرزو بود
غافل ازینکه زندگیمون
تو این قفس با آبرو بود
تو بی بهونه پر گـرفتی
اما دل مـن سادگی کـرد
تنها رفیقش اطلسی شـد
با بوی مریم زندگی کـرد!
کاشکی میفهمیدی چه جوری
این فاصله تکثیر میشد!
این درد مبهم توی چشمام
با سردیات تعبیر میشد!
دیدگاهها
خدمت سرکار خانوم مهرانی
زیبا و دلنشین
چشمه ی ذوقتان جوشان
سربلند و فرحمند
آن چیز که ارزش است آن تدبیر است
سلب همه اختیار از آن تو باد
مارا چه نیاز برچنین تحقیر است
از لطفت ممنونم
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا