شعر كلاسيك «نگین افشاری»

چاپ تاریخ انتشار:

شعر 1

بازهم خاطرات زنده شدند توی سرفصل های یک تقویم
هرطرف رو کنم تو اینجایی ؛ پر شده از تو حس تنهاییم


هی ورق می زنم نگاهت را؛هی رقم می زنی نگاهم را
بعد این سال های تکراری پشتِ تردیدهای یک تصمیم


ماهی تنگ بغض ها شده ایم؛ دل به دریا زدن شکستن داشت
سبز بودیم و هی گره خوردند دست هامان به لحظه ی تسلیم

دخترانه به رقص آمده ام توی فصلی که نقش می بندی
توی فصلی که خنده های تو را، روی لبهاش می کنم تقسیم


باز تحویل می شود سالی ...؛ سال از سال می رود اما
کاش امسال و سال های دگر بشود از نگاهمان ترسیم


شعر 2

دائم تو را شبیه خودت _درد_ می کشم
حسرت ازاین زمانه ی نامرد می کشم

ترسیم تازه ای شده ای روی بوم غم
با رنگهای خسته ی دلسرد؛ می کشم

دستی بروی شانه ی تقدیر لعنتی
تا کوچه های رفته ی شبگرد می کشم

راهی به سوی دست تو پیدا نمی شود
باید تقاص پس بدهم؟ -درد می کشم-

دیگر تو را میان شکوفاترین بهار
بادستهای سبز خدا ، زرد می کشم

تصویرچشم های تو را در نگاه خود
در آن شبی که معجزه آورد می کشم

هردم، قدم قدم برسم تا رسیدنت
هردم تو را شبیه به "برگرد" می کشم