(1)
"نام خدا که در دهنم درد میکشید..."
من مُرده بودم و کفنم درد میکشید
شاید دوباره زن شدنم درد میکشید
ابلیس در میان سرم ساز میزد و
نامِ خدا که در دهنم درد میکشید
آه مسیح در دلِ "مریم " تنیده شد
وقتی صلیب در بدنم درد میکشید
از باورم کبوترِ ایمان که سقط شد
جای ِ جنین تویِ تنم درد میکشید
در دست ِ شب جنازه خورشید مانده بود
از غربتی کبود وطنم درد میکشید
چسبیدم از هراس به زنجیر ِزندگی
یعنی که شوقِ پَر زدنم درد میکشید
(2)
من از پس لرزههای وحشی این درد میترسم...
نه از دیوارهایِ تیرهی دلسرد میترسم
نه از دیوانههایِ تا ابد شبگرد میترسم
ولی از لحظههایی که سفر میبایدم -اما-
نفسهایت صدایم میکند "برگرد" میترسم
تصاویری پُر از رویای پنهانیست در خوابم
و از چشمانِ نیمه بستهیِ یک مرد میترسم
و لمس ِزندگی بعد از هم آغوشی ِاجباری
من از پس لرزههای وحشیِ این درد میترسم
پُر از تکرارِ تاول در میانِ قابِ چشمانت
من از روحی که قتلش را تماشا کرد میترسم
پس از پاییزهای شوم و وهمانگیزِ پی در پی
از آغاز ِ بهارانی سراپا زرد میترسم
.
.
.
نوازش کن مرا با پلکهایِ داغ و نمناکت
...من از آن زن که از رویای تو شد طرد میترسم