شعر كلاسيك «مهدي آخرتي»

چاپ تاریخ انتشار:

 

 

نشسته­‌ام و كنارم دو شيشه الكل

نشسته­‌ام كه كمي گر بگيرم از دستت

بريز ,خاطره­‌ها را مرور كن اي مرد...


بريز ,ليواني پر بگيرم از دستت



به مبل تكيه زدم و كمي تكان خوردم:


صداي تلخ اذان مؤذني معروف

و بعد زانوي خود را به سينه چسباندم

نشستمو سر خود را . . . نشستني معروف

 


غروب پاپتي از پشت پرده رد شده­‌است

ميان قرمز و مشكي در آسمان جنگ است

دوباره طرح سؤالي مزخرف و بي‌جا:

به هر كجا كه روم آسمان همين رنگ است؟

 


دوشنبه ي سردي آخراي آذر بود

كه بوي سوختگي توي خانه‌مان پيچيد

- دوباره سوخت غذا كه . . .كجايي اي هرزه‌؟

سكوت گرد سياهي به خانه مي­‌پاشيد

 


در اتاق تو را باز كردم و ديدم:

دو شيشه بنزين آنطرف ته سيگار

- چرا؟ چرا ؟ . . . مگه من بي تو زنده مي­‌مونم ؟

و قاب عكس تو آتش گرفت بر ديوار



چقدر زندگي بي تو . . . جاي تو خالي­ست

چقدر خانه بدون نگاه تو مرده ست

چقدر خنده تو توي عكس مصنوعي­ست

چقدر دامن تو توي گنجه پژمرده­ست



نشسته­ام و كنارم دو شيشه الكل

نشسته­ام كه كمي گر بگيرم از دستت

بريز, خاطره‌­ها را مرور كن اي مرد...

بريز , ليواني پر بگيرم از دستت