شعر كلاسيك «مريم وزيري«

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

 

ساعت دوباره زنگ زد از نو چهار شد
مردی به گیجی خفقانی دچار شد

این مرد با کلاه شبیه تو مي‌شود
ـ او که دلیل آن همه‌ي انتظار شد

با آن کلاه و چتر شده باورم که بغض
این بار هم برای شکستن به کار شد

:عین غریبه‌ها شده (زن داد می زند)
مرد از غریبه بودن خود شرمسار شد

:بنشین و اعتراف کن. اخطار می کنم
(زن دادگاه عشق تو را دستیار شد)

مردی که بو نکرده کف دست خویش را
چه ناشیانه دست به کار فرار شد

خون غزل به روی تو پاشید و چشم تو
از رنگ خون سرخ غزل تار تارشد

زن از مقابل غزلش تند رد شد و
یک تاکسی گرفت و به سرعت سوار شد

ساعت دوباره زنگ زد و مرد، مضطرب
بغضی صبور در صدد انفجار شد

هی داد می‌زند که زنی رفته از غزل
آنقدر غصه خورد که بیمار و زار شد

ساعت...نه.مرد و قرص و قرار و سکوت و بعد
هی گریه، گریه، گریه. غزل بی‌قرار شد

زن ؟ رفته بی غزل ومرد؟ غرق گریه. حیف !
این شعرهم غزل نشده داغدارشد

مریم وزیری (از مجموعه ی در دست چاپ با نام "دوباره قصه‌ی حوا")

متولد 1363, دانشجوی فوق لیسانس علوم ارتباطات اجتماعی در هندوستان.


دیدگاه‌ها   

#3 رضا 1392-11-19 05:47
مرسي زيبا بود اول واخرشعرهيجان يكسان داشت
#2 landa 1391-10-16 19:33
مرسی زیبا بود
#1 مهدي رضايي 1391-09-09 17:43
سلام دوست عزيز
شعر زيبا و با مفهمومي بود سپاسگزارم از لطف شما

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692