گره بند كفش توكوراست، ديدن پابرهنهها سنگين
كفشهاي مراكجابردي ردپايم شدست ننگ زمين
به فلك ميكشي مرا هرروز، سهم شبهاي من زمين خوردن
من درختم درخت سيب گلاب، جاي تركه گلاب وسيب بچين
آلبوم راورق بزن شايد، عكسها گريهات بيندازند
بغض درخندهي مونا ليزام، عكسهاي مرادوباره ببين
سردرآرازهجوم برف وبپر، كبكها شرم نفس پروازند
روزها ميروند وميآيند، پس ازاسفند بازفروردين
چادرم رابكش به روي سرم، تا نبينم چه برسرم آمد
دختري مينياتوري بودم ، عكسهاي مرادوباره ببين
شعر 2)
از طلا نیست گوشوارهی من نخ ابریشمیست در گوشم
مادرم نالهایست قاجاری که به یادش شلیته میپوشم
عشق مردان ما پلنگی بود دلشان صخرههای سنگی بود
من به یاد زنان طایفهام چای تلخ غزال مینوشم
شهر من زیر ریلها له شد اختراع قطار تاوان داشت
آنقدر بینشان شدم که شدهست شجره...نامهام فراموشم
چشم بگذار زندگی بازیست مردها را بلندتر بشمار
یک...دو...پیدایشان نخواهی نکرد بغض هر حجله مانده بر دوشم
استکانم که نیم من اشک است نیمهی خالی مرا پر کن
زور تاریخ میرسد به زنان مادرم گریه کن در آغوشم
شعر3)
دل به دریا بزن تو موسايی، چشمهای من است پشت سرت
دل بكن از عصای پوسيده، معجزه يك زن است پشت سرت
سجده كن دين تازهای دارم با كتاب مقدسی موزون
هر ورق شعلهای به پاكرده آتشی روشن است پشت سرت
هر كه آمد به ميل خودآمد راه گم كردهها نيامدهاند
دشمن و دوست فرقشان اين است دوست نه، دشمن است پشت سرت
«اين دغل دوستان كه میبينی مگسانند گرد شيرينی»
سايهات از سرِ محبت نيست از سرِ بودن است پشت سرت
شاعرم ، دين من شعور من است آيههای كتاب من شعرند
رد پاهای توست قبلهی من رد بوسيدن است پشت سرت
شیما شاهسواران احمدی