به مناسبت هفتين سال سوگ «نجمه زارع»

چاپ تاریخ انتشار:

 

نجمه زارع در 29 آذرماه 1361 در شهرستان کازرون دیده به جهان گشود. وی شش ماه پس از تولد همراه با خانواده‌اش به قم عزیمت نمود و در آنجا ساکن شدند. دوران دبستان را در مدرسه‌ی «اوسطی» قم گذراند و دوران راهنمایی و دبیرستان را به ترتیب در مدارس «نرجسیه» و «شهدای چهارمردان» پشت سر گذاشت. طی سال‌های 79 تا 81 در دانشگاه همدان به تحصیل در رشته‌ی عمران پرداخت و سرانجام به علت اشتباه پزشک معالجش در تاریخ 31 شهریور 1384 دارفانی را وداع گفت.

شعرهايي از نجمه زارع

شعر 1)

از خاطرات گمشده می‌آیم تابوتی از نگاه تو بر دوشم
بعد از تو من به رسمِ عزاداران غیر از لباسِ تیره نمی‌پوشم


در سردسیری از منِ بیهوده وقتی که پوچ و خسته و دلسردم
شب‌ها شبیه خواب و خیال انگار تب می‌کند تن تو در آغوشم


تکثیر می‌شوند و نمی‌میرند سلول‌های خاطره‌ات در من
انگار مانده چشم تو در چشمم لحن صدای گرمِ تو در گوشم


هرچند زیر این‌همه خاکستر، آتش بگیر و شعله بکش در من
حتی پس از گذشت هزاران سال روشن شو ای ستاره خاموشم


بعد از تو شاید عاقبتِ من نیز مانند خواجه حافظِ شیراز است
من زنده‌ام به شعر و پس از مرگم مردُم نمی‌کنند فراموشم

 

 

 

شعر2)

قلبت که می‌زند، سر من درد می‌کند

این روزها سراسر من درد می‌کند

 

قلبت که ... نیمه‌ی چپ من تیر می‌کشد

تب کرده، نیم دیگر من درد می‌کند

 

تحریک می‌کند عصب چشم‌هام را

چشمی که در برابر من درد می‌کند

 

شاید تو وصله‌ی تن من نیستی، چقدر

جای تو روی پیکر من درد می‌کند

 

هی سعی می‌کنم که تو را کیمیا کنم

هی دست‌های مس‌گر من درد می‌کند

 

دیر است پس چرا متولد نمی‌شوی؟!

شعر تو روی دفتر من درد می‌کند

 

 

شعر3)

باران، غروب، ماه، اتوبوسی که ممکن است

باید مرا دوباره ببوسی که ممکن است...

 

این لحظه... لحظه... لحظه... اگر آخرین... اگر...

ـ بس کن! نزن دوباره نفوسی که ممکن است

 

من قول می‌دهم که بیایم به خواب تو

زیبا، در آن لباس عروسی که ممکن است

 

دل نازکی و دل نگرانی چه می‌شود

من نیستم، تو شهر عبوسی که ممکن است

 

ماشین گذشته از تو و هی دور می‌شود

با سرعتی حدود صد و سی که ممکن است

 

حالا تو در اتاق خودت گریه می‌کنی

من پشت شیشه‌ی اتوبوسی که ممکن است...

 

 

قلم کنار تو افتاده، لیقه خشک شده

حروف عشق به خط عتیقه خشک شده

 

دوباره زخم تو گل کرده، دوم ماه است

زمان به روی دو و ده دقیقه خشک شده

 

کنار پنجره‌ای ماه می‌وزد، داری

به سمت کوچه نگاهِ عمیق خشک شده

 

از آن قرار برای تو این فقط مانده ست

گلی که بر سر جیب جلیقه خشک شده

 

هجوم خاطره‌ها، چشم‌های تو بسته ست

و دست‌های تو روی شقیقه خشک شده

 

برای عشق تو سرمشق تازه می‌خواهی:

قلم کنار تو افتاده، لیقه خشک شده