آزاده آرامي

چاپ تاریخ انتشار:

 

 داستان

 قهرمانان كوچكي هستيم در دل اين داستان بزرگ

   زير اين گنبد هميشه كبود،زير پاهاي آسمان بزرگ

كوك كن ساعت عجيبت را تا هميشه به موقع صبح شود

تا بچرخيم و گيج تر باشيم در تكاپوي اين جهان بزرگ

چند تا اسكناس تا خورده ته جيبم هنوز منتظرند

تا بليط ورود من باشند صبح فردا به كهكشان بزرگ

در مسير شلوغ آزادي گوشه‌ي مترو در تلاطم شهر

خواب يك روز خوب ميبينند صبح هر روز مردمان بزرگ

و خبرهاي روزنامه ي شهر در سياه و سفيد مي‌چرخند

روبه ما باز ميشود هر صبح از همين حرفها دكان بزرگ

آدم اين روزهاي بهت زده به سكوتش شبيه تر شده است

به كسي كه هميشه كم دارد يك دل شير ؛يك زبان بزرگ

سايه ام خسته از دويدن ها درد پرواز مي‌كشد بر دوش

سرش آنجاست بر لب ديوار ؛خم شده روي نردبان بزرگ