خوش آمدید..ببخشید..پا اگر نشدم
اگر که دست ندادم..سری نکردم خم
چه خوب شد که رسیدید لحظه ی آخر
دم تمام شما گرم باشد آخر نم-
نمک به دل گفتم انتظارمان کافیست
و زودتر شده این قصه که فراموشم-
کنند و مثل همیشه به کارشان برسند
و این حقیقت بیچاره ایست می دانم
خوش آمدید..ولی دیر شد بلند شوید
گرسنه اید و غذا سرد می شود کم کم
به وقت رفتنتان این چراغ را بکنید
به پشت سر در این سرد خانه را بر هم-
زنید و در پی دیگر روید و سور خورید
که یادتان رود این روزها و ساعت غم-
گرفته ای که شما را گرفت و ما را برد
و پیش چشم شما ذره ذره ما را خورد
و بند بند تنم را جویده عُغ می زد
و من به این همه نفرت همیشه خندیدم
و حجم خنده دلم را چقدر پیش انداخت
و پیر گشتم اگر ظاهراَ جوان بودم
ولی تمام شد این قصه خط آخر را
به بعد نقطه ی سوم همیشه می خوابم
چقدر حرف زدم خط آخرست اینجا
خدا به پشت و پناه شما رفیقانم
دوباره دیدنمان را به خواب می بینید
دوباره دیدنتان را به خواب می بینم