فرشيد ذوالفقاري

چاپ تاریخ انتشار:

 

خوش آمدید..ببخشید..پا اگر نشدم

اگر که دست ندادم..سری نکردم خم

چه خوب شد که رسیدید لحظه ی آخر

دم تمام شما گرم باشد آخر نم-

نمک به دل گفتم انتظارمان کافیست

و زودتر شده این قصه که فراموشم-

کنند و مثل همیشه به کارشان برسند

و این حقیقت بیچاره ایست می دانم

 

خوش آمدید..ولی دیر شد بلند شوید

گرسنه اید و غذا سرد می شود کم کم

به وقت رفتنتان این چراغ را بکنید

به پشت سر در این سرد خانه را بر هم-

زنید و در پی دیگر روید و سور خورید

که یادتان رود این روزها و ساعت غم-

 

گرفته ای که شما را گرفت و ما را برد

و پیش چشم شما ذره ذره ما را خورد

 

و بند بند تنم را جویده عُغ می زد

و من به این همه نفرت همیشه خندیدم

و حجم خنده دلم را چقدر پیش انداخت

و پیر گشتم اگر ظاهراَ جوان بودم

 

ولی تمام شد این قصه خط آخر را

به بعد نقطه ی سوم همیشه می خوابم

چقدر حرف زدم خط آخرست اینجا

خدا به پشت و پناه شما رفیقانم

دوباره دیدنمان را به خواب می بینید

دوباره دیدنتان را به خواب می بینم